زنی هرزه و بدکاره در راهی میرفت چشمش به سگی افتاد که از تشنگی در گوشه ای افتاده بود. زن دلش به حال سگ سوخت، کفشش را از پایش در آورد وآن را به طنابی بست و با آن دلوی درست کرد و از چاه آب کشید و جلو سگ گذاشت. و سگ را سیراب کرد.این خبر به پیامبر رسید فرمودند: ((خداوند به خاطر این کار تمام گناهان او را بخشید)).
کمی بیندیشیم....
نظرات شما عزیزان: